مشهد!

همه اردو مشهدو یادشونه دیگه؟

اونایی هم که نبودن هم که عمرا یادشون باشه!چون اصن نبودن.ااااااااااااااااااهههههههههه!!!!

خب ،حالا بریم تو روز حرکت.بعد از ناهار همه رفتیم تو نماز خونه تا توضیحات لازم برای جم کردن بار سفر ارایه شود. از مهم ترین آنها میتوان به آوردن یک مسواک اضافه برای معلم ها اشاره کرد. آقای محمدیم که همون طور که حاجی داشت توضیح میداد پای تخته مینوشت پفک،چیتوز...آقای محمدیه دیگه!(با این جمله اگه فاوا ضریب داشته باشه بدبختم:دی)

خب ساعت 9 تو مدرسه.حالا آقای بابا محمدی شروع میکنن از مفاهیم پایه صحبت کردن تا مفاهیم دکتری!بالا خره سوار اتوبوس شدیم و رفتیم طرف راه آهن.حاجی با ی تیپ عربی اومده بود اصن خیلی قشنگ...

قطار حرکت کرد...سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه.........

توی کوپه ی ما اصن یه وضعی بود!اگه ترمز خطر نبسته بودن قطعا بچه کشیده بودنش.موقع خواب خیلی بد بود.هر نفر دو تا پا تو دهنش بود!آهاراستی تو کوپه ی ما مسابقات پرتاب بطری هم برگذار شد.ولی دهن من سرویس شد!آقای کرمی هم رفته بود رو باربند خابیده بود.کلا ایشون در هر شرایطی میتونن بخابند.خاب زیر بارونو....

خب حالا صبح شد رسیدیم مشهد.

 

فعلا